امیر رهنما

امیر رهنما

قصه سرگذشت شیرین خیابان چهارباغ اصفهان

خیابان چهارباغ اصفهان یا آنطور که خود اصفهانی‌ها صدایش می‌کنند «چارباغ» همیشه نقش مهمی در زندگی و سرزندگی این شهر ایفا کرده. خیابانی که در میان باغ‌های صفوی احداث شد و تا به امروز سعی کرده اگر هم پیر ا‌ست، پیر خوش‌تیپ و امروزی و جوان‌پسندی باشد.

سرفصل‌های مقاله   

زمانی در سفرنامه‌های سیاحان خارجی این خیابان با شانزه‌لیزه پاریس، پونته‌موله و پوپولوی رم، پوجورئال ناپل و هونرآل پالرمو مقایسه می‌شود، تا جایی که پیتر دلاواله ایتالیایی می‌نویسد: «هیچ کدام به پای چهارباغ اصفهان نمی‌رسند.»

اما آیا چهارباغ امروز ارزش آن را دارد که بخاطر آن هم که شده به اصفهان سفر کنیم و به تماشا و ثبت آن بنشینیم؟

در این متن قرار است دستتان را به من بدهید تا با هم گشتی در این خیابان محبوب سیاحان خارجی و داخلی و خودِ اهالی شهر در دوره‌های مختلف بزنیم. بعد هم ببینیم این خیابان امروز برای ما چه چیزهایی در چنته دارد.

چهارباغ (چارباغ) سیاه و سفید

چهارباغ در زمان شاه‌عباس برای اتصال کاخ‌ها، باغ‌های شاهی، اعیان میان دروازه دولت و سی‌وسه‌پل (پل زاینده‌رود یا پل اللهوردی‌خان یا پل جلفا) و در دل باغ‌های اطراف‌ش ساخته شد. البته همانطور که شاردن سفرنامه‌نویس و سیاح فرانسوی عصر صفوی نوشته: «گردشگاهِ مشجرِ عمومیِ اصفهان». پس اینجا نه فقط خیابانی برای اتصال که تفرجگاهی عمومی با درختان فراوان و سایه‌هایی برای آرمیدن و لمیدن بوده و نه فقط برای اعیان و اشراف که برای «عمومِ مردم».

طرح‌هایی از اوژنی فلاندن فرانسوی، چهارباغ در سال 1851 میلادی

در آن زمان مردم برای در کردن خستگی‌های ناشی از کار روزانه‌ و کوک کردنِ کِیف‌شان به چهارباغ می‌رفتند و به قول کمپفر دیگر سفرنامه‌نویس: «قهوه‌چی‌ها و صاحبان مهمان‌خانه‌ها روی پل‌های آن حصیر و قالی انداخته‌اند تا مردم روی آن استراحت کنند. مردم در حین کشیدن قلیان و صرف نوشیدنی روی آن‌ها می‌نشینند و نمایش و هنرنمایی نقالان و شاعران را نگاه می‌کنند و به بهترین وجه وقت می‌گذرانند. آنها فقط وقتی هوا خیلی گرم شود به اتاق‌های خنک داخل قهوه‌خانه‌ها می‌روند.»

در اصفهان انشعاب‌هایی از رودخانه، آب را به درون شهر و خانه‌ها و اماکن راه می‌بردند که به آن‌ها «مادی» گفته می‌شود. مادی‌ها روح طبیعت را به دل شهرهای امروزی هم می‌اندازند (البته زمانی که رودخانه آب داشته باشد). دو مادی مهم اصفهان «مادی فرشادی» و «مادی نیاسرم» هر دو از چهارباغ عبور می‌کنند.

از سمت سی‌وسه‌پل وارد چهارباغ که بشوید همان ابتدا زنده‌رود کوچکی زیر پای شما در جریان است. سمت راست و چپ هم مادی را می‌بینید و هم درختان انبوه اطرافش‌را. اگر از خیابان جدا بشوید و مسیر مادی را به هر طرف پی‌بگیرید احساس می‌کنید بکلی از شهر کنده شده و در طبیعتی آرام قرار گرفته‌اید.

مادی فرشادی اصفهان
سایه روشن‌های روز در مادی فرشادی

جلوتر و دقیقن روبروی خیابان آمادگاه مادی فرشادی قرار گرفته. یک‌طرف آن را می‌بینید اما ادامه‌ش کجاست؟

رد تاریخ روی چهارباغ اصفهان

شاید مهترین ویژگی این خیابان موقعیت جغرافیایی آن در شهر اصفهان باشد. شاید اصلن همین‌ها بوده که ویژه‌اش کرده؛ نزدیکی به میدان نقش‌جهان، نزدیکی به جلفا. نزدیکی به مراکز فرهنگی مثل کتابخانه‌ی مرکزی و کتابفروشی و سینما و تئاتر و میانه‌ی همه چیز بودن. اما علاوه‌بر این نزدیکی‌ها خود چهارباغ هم از عمارت‌های تاریخی آنچنان بی‌نصیب نمانده. من به دو عمارت مهم اشاره‌ای کوتاه می‌کنم. چرا‌ که نمی‌خواهم زیاد از گذشته بنویسم و بگویم. همین‌ اندازه کافی‌ست تا کمی از شکوه تاریخی آن را مزمزه کنیم. در ادامه مسیر خیابان چهارباغ اصفهان را در نقشه مشاهده می‌کنید.

مدرسه‌چهارباغ (مادرشاه)

یادتان هست از مادی فرشادی و آن کلافِ سر در گم؟ مادی فرشادی از زیر چهارباغ رد که می‌شود خودش را توی «مدرسه‌چارباغ» یا «مادرشاه» باز می‌یابد.

مدرسه‌‌چارباغ  که در نبش خیابان آمادگاه و چهارباغ قرار دارد، از آخرین یادگارهای عصر صفوی‌ و یکی از شاهکارهای معماری، کاشی‌کاری و نگارینه‌های این دوره است. نوشتن از جزییات این اثر خودش مطلبی جدا می‌طلبد. همین که جلوی سردر آن توقفی کنید و نگاهی به آن خطوط و رنگ و نقش و طرح و نگاره‌های کاشی‌ها و سردر بیندازید خودش دستتان را می‌گیرد و به درون می‌کشاندتان. درون آن حوض آبی بزرگ با صدای عبور آب مادی و درختانی کهن، فضایی شگفت برای باش و قرار آدمی ساخته‌اند. در نقاشی بالا هم گنبد مسجد آن را می‌توانید ‌بینید. این روزها غرفه‌های بیرونی این عمارت که سکوی خوبی برای نشستن و تماشاست پر از آدم‌هایی‌ست که به هر بهانه می‌خواهند دمی در چهارباغ بگذرانند. برای شخص من شباهتی هم میان این غرفه‌ها به غرفه‌های سی‌وسه‌پل و آدم‌هاش هست. انگار ادامه یکدیگر باشند. فقط یادتان باشد این مدرسه زیاد هم برای مردم نیست و فقط روزهای پنجشنبه و جمعه فرصت دیدار برای عموم هست.

سکوها یا غرفه‌های بیرونی مدرسه‌چهارباغ، محسن توانگر، 1398
مدرسه چهارباغ اصفهان
غرفه‌های سی‌وسه‌‌پل، محسن توانگر، 1398

عمارت هشت‌بهشت

چسبیده به مدرسه‌چهارباغ، بازار بزرگ هنر قرار گرفته که خود یادگاری تاریخی‌ست و حالا بازار طلای اصفهان است. از آن که عبور کنیم سمت راست ما پارک هشت‌بهشت شروع می‌شود. دویست متری که جلوتر برویم ورودی بزرگ پارک دست راست (شرق) ماست و پشت آن از لابلای درختان انبوهِ پارک می‌شود عمارت هشت‌بهشت را دید که دزدانه خودی می‌نماید. اگر شب باشد هم با نورهاش دلبرانگی می‌کند. در مورد معماری شاهکار و داستان‌های پشت عمارت حیف است که به کوتاه‌سخنی بسنده کنید و می‌گذاریم برای گزارشی مفصل و خواندنی.

خیابان چهارباغ رنگی

این خیابان بعدها خودش را در مسیر تجدد و مدرن شدن اصفهان پیدا کرد. از همان زمان هم شروع کرد به تغییر کردن و به شهری شدن. اولین سینماها، اولین و مهم‌ترین کتاب‌فروشی‌ها و بارها، خیاطی‌های مد روز، عکاسخانه‌ها، اولین پاساژها، کافه‌ها و کافه‌قنادی‌ها که زمانی هم پاتوق نویسندگان و هنرمندان مهم و تاثیرگذار این شهر بودند. کافه‌قنادی‌های «پولونیا»، «پارک» و «اطلس» که نویسندگان نامدار ایران مثل هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی، احمد میرعلایی، بهرام صادقی، محمد حقوقی و دیگران در آن جمع می‌شدند و یا خلوت می‌کردند. سینماهای «ایران»، «مایاک»، «همایون یا پالاس»، «نقش‌جهان» و «سعدی» و سینماهای روباز «مولن‌روژ»، «خورشید» و «آسیا» که فیلم‌های روز ایران و جهان در آن‌ها اکران می‌شد. تئاترها یا آنطور که اصفهانی‌ها می‌گویند «تیارت»های معروفِ «تماشاخانه سپاهان» و «اصفهان» و بعدها «ستاره یا المپ» در دل هتل معروف «جهان یا آمریک» (که در ادامه مفصل از آن خواهم نوشت) با هنرمندانی مثل رضا ارحام‌صدر، ناصر فرهمند و حسین امیرفضلی و … که هم دل مخاطبان جدی تئاتر و هم مردمانی که برای رفع خستگی کار روزانه می‌خواستند با خانواده دمی خوش باشند را به دست می‌آوردند. بعضی از این تماشاخانه‌ها صحنه‌ی اجرای هنرمندان و بزرگان موسیقی مثل حسن کسایی (نوازنده نی)، جلیل شهناز (نوازنده تار)، جهانبخش پازوکی (رهبر ارکستر)، تاج اصفهانی (خواننده) و دیگران هم بوده‌اند.

آمریک هتل یا هتل جهان

آمریک هتل اولین هتل به معنای امروزی در اصفهان بود که در چهارباغ ساخته شد. در سال 1307 فردی به نام تونی هوانسیان که مردم او را به نام‌های «تونی‌خان» یا «موسیو تونی» می‌شناختند، بنای این هتل را گذاشت. تونی‌خان پسری از خانواد‌ه‌ای فقیر بوده و برای یک تاجر آلمانی به نام گایر کار می‌کرده. زمانی گایر در آخرین ملاقات‌ها یک دوربین عکاسی به او هدیه می‌دهد و همین باعث می‌شود سالها بعد تونی‌خان صاحب اولین عکاسخانه اصفهان شود. او به دعوت ظل‌السلطان حاکمِ وقت اصفهان برای عکاسی از دربار و خاندان حاکم دعوت می‌شود و سال‌ها بعد اولین هتل را به اسم آمریک‌هتل در چهارباغ می‌سازد که بعد از آن به هتل فردوسی و سپس به هتل جهان تغییر نام می‌دهد. او همچنین اولین وارد کننده‌ی دوچرخه به اصفهان است. اولین درشکه‌خانه و کارخانه‌ی لیمونادسازی در جلفای اصفهان هم از دیگر کارهای او ست.

آمریک هتل در چهارباغ قدیم اصفهان
آمریک‌هتل یا هتل جهان

هتل جهان هنوز هم گوشه‌ای از چهارباغ نشسته، با آن معماری منحصر به‌فرد، ایوان سرتاسری با چشم‌انداز درخت‌های تو در تو و آدم‌های چهارباغ و مدرسه چهارباغ و بازار هنر؛ سرستون‌های مزین به گچ‌کاری دوره‌ی اول پهلوی، سقف چوبی و سنتوری و آرک بخصوص لبه‌ی بام که انگار امضای این ساختمان است.

زمانی در این هتل انجمن تئاتر اصفهان دایر بوده و نمایش‌های مهمی در سالن تیاتر آن به روی صحنه رفته. آدم‌های سرشناسی به این هتل رفت و آمد داشتند و آن را به عنوان اقامتگاه خود در شب‌های اصفهان انتخاب می‌کردند که از جمله مهم‌ترین‌های آنها می‌شود از صادق هدایت، عارف قزوینی و پروفسر آرتور اپهام پوپ یاد کرد. هدایت در بخشی از کتاب سفرنامه‌ای خود با نام «اصفهان نصف‌جهان» که شاید بخشی از آن را در اتاق همین هتل نوشته باشد، می‌نویسد: « من یکسر وارد میهمانخانه آمریک شدم و تلافی بی‌خوابی شب گذشته را درآوردم. طرف عصر بود که به تماشای شهر رفتم.»

هتل عباسی و آغوشِ آن

معروف‌ترین و شکیل‌ترین هتل اصفهان در مجاورت این خیابان است. پشت سر مدرسه‌ چهارباغ (مادرشاه) و در ابتدای خیابان آمادگاه. هتلی با معماری مجلل و آینه‌کاری‌ها و گچ‌کاری‌ها و رنگ‌ها و نورها که اگر بخواهیم به جزئیات آن بپردازیم خودش حدیثی‌ست مفصل. اما آن جایی که بیشتر مدنظر من است، فضای روبروی هتل‌عباسی‌ست.



در دهه‌ی پنجاه فضا و چشم‌اندازی برای استفاده‌ی مردم و مسافران روبروی هتل‌عباسی ساخته شد. «مجموعه‌ عباسی» در سه طبقه سالها پاتوق جوانان و خانواده‌ها بوده و هست. فضایی برای ماندن، نشستن، نوشتن، طراحی کردن، بازی کردن، جمع شدن و خلوت‌کردن. فضای شهری همگرا که حسی خوشایند به محترمانه به استفاده‌کننده‌ها داده. طبقه‌ی زیرین این فضا با حوض و باغچه‌هایی مزین شده و در حال حاضر کتابفروشی‌های مختلف دورتادور آن نشسته‌اند. یکی از فروشگاه‌های محبوب آنجا فروشگاه موسیقیِ «تومبا»ست با آن تابلوی خوب ورودی‌اش که حالا جزئی از خاطرات و دلخوشی‌های مخاطبان جدی موسیقی‌ست در این شهر است.

طبقه‌ی همکف این مجموعه فضایی‌ست برای وعده‌ها و دیدارها و گفتگوهای بی‌پایان با کافه‌ی دنجی در کنجِ آن به نام «دیروز و امروز» و فروشگاه‌های کتاب در اطراف.

طبقه‌ی بالایی که با پله‌های مدور از میان فضای همکف جدا شده و بالا رفته هم جای خوبی‌ست برای تماشای مهتابی‌های هتل‌عباسی و گنبد مدرسه‌ی چهارباغ. می‌شود در فضای باز بیرونی کافه‌ای نشست و برای آدم‌های توی هتل، برای بالکن‌های روشن و خاموشِ آن خیال و قصه بافت. فروشگاه‌های لوازم طراحی و نقاشی و تابلو فروشی و یک کتاب‌فروشی معروف به نام «کمند» هم اینجا کنار هم قرار گرفته‌اند.

کلیت این فضا برای من نویسنده مثل آغوشی‌ست که هتل باز کرده و آدم‌ها و قصه‌ها و حرف‌هاشان را در آغوش کشیده باشد. شاید تصاویر و ماکت آن راوی بهتری برای آن باشند و تجربه‌کردن خود فضا که مادر فهمیدن است.

فضای روبروی هتل عباسی اصفهان
فضای روبروی هتل عباسی اصفهان

سینماهای چهارباغ

از سینماهایی که زمانی بودند حرف زدیم. اما هنوز هم بیشتر سینماهای اصفهان همینجا در دل چهارباغ‌اند.

از سمت دروازه دولت به سمت سی‌و‌سه‌پل که حرکت کنیم. سمت راست (غرب) ورودی یک کوچه ویترینی می‌بینیم که پوستر فیلم‌های روز در آن چسبانده شده. وارد کوچه «سینما سپاهان» که بشویم بعد از چند کافه سینما «سپاهان» جلوی چشم ماست. اگر وارد کوچه نشویم چند قدمی جلوتر به سینما «فلسطین» خواهیم رسید.. جلوی آن هم یک ون‌کافه هست تا راحت قبل یا بعد از سینما لبی‌ تر کنید. جلوتر بعد از گذشتن از هتل‌جهان، مدرسه‌چهارباغ و خیابان آمادگاه و مادیِ فرشادی دست چپ (شرق) پردیس سینمایی «چهارباغ» را خواهیم‌دید. البته در این مسیر و کنار هتل جهان دیوارهای سفیدرنگی را اگر دیدید، کمی که مکث کنید و کنجکاو اگر باشید تابلوی خالی سردر سینما «همایون» را خواهید دید. زیر تابلو در حال حاضر جایی ورودی سینما بوده بلوک‌های سیمانی تنگ هم چسبیده‌اند و رنگ سفیدی هم به آن‌ها پاشیده شده تا با دیوارهای کناره یک کل منسجم تشکیل دهند.

آخرین سینما جایی‌ست که چهارباغ تمام شده و میدان انقلاب (مجسمه) پیوند میان این خیابان و سی‌و‌سه‌پل است. دور میدان سمت شرق سینما «ساحل» جای دارد که این روزها شکل و شمایلی جدیدتر بهم زده. بالاسر این سینما کافه‌رستورانی‌ست که فیلم هم نمایش می‌دهد و همانطور که قهوه و چای و غذا می‌خورید می‌توانید فیلم‌های روز سینما را در آن تماشا کنید. اما از من می‌شنوید میزهای لبه‌ی بیرونی را از دست ندهید. آنجا می‌شود تصویری به یادماندنی از سی‌و‌سه‌پل را با قهوه جرعه‌جرعه در پازل خاطرات‌تان بچینید.

سینما ساحل اصفهان

سینما ساحل اصفهان

چارباغ‌نوشی (کافه‌های چهارباغ)

حالا و بعد از یک سال و اندی که چهارباغ از خیابان به چهارباغِ پیاده تبدیل شده (در خیابان چهارباغ امکان تردد ماشین وجود ندارد و تمام آن به مسیر پیاده بدل شده)، کافه‌نشینی و نوشیدن و تماشا لذت مضاعف پیدا کرده. چه برای آن‌ها که بودن در میانه‌ی میدان‌شان آرزوست و چه‌ آن‌ها که به کنج خلوت‌گزیدگی خو کرده باشند چهارباغ گزینه‌هایی دارد.

ون‌کافه‌های چهارباغ

کمی بالاتر از مدرسه‌‌چهارباغ و بازار هنر، نرسیده به ورودی پارک هشت‌بهشت چهار پنج‌تایی ون‌کافه با شخصیت‌ها و سلیقه‌‌های مختلف ایستاده‌اند. گاهی رایحه‌ی قهوه و دمنوش‌های‌شان توی پیاده‌راه و مشام روندگان می‌پیچد. می‌شود دمی آنجا، زیر درخت‌ها و روی نیمکت‌های فلزیِ ارج یا نیمکت‌های چوبی نشست و با تماشای گفتگوها و صدای پرنده‌ها و تماشای آمد و شد دوچرخه‌ها و اسکیت‌ها دم‌به‌دم جرعه‌ای نوشید. یکی دیگر از این کافه‌ها هم روبروی سینما فلسطین است.

ون کافه های چهارباغ

اگر می‌خواهید آدم‌ها و چهارباغ را تماشا کنید بدون آنکه خودتان زیاد میانه‌ی میدان و توی چشم باشید، کافه‌ای در بالکن «پاساژ چهارباغ» هست که جای دنج خوبی برای یک تماشای جانانه‌است.

اما اگر می‌خواهید جای دنجی، کنجی، خلوتی داشته باشید به دور از همهمه و چشم‌ها و گوش‌های عابران، چند تا از کافه‌های خوب اصفهان در خیابان‌های متصل به چهارباغ و کنار دست شما هستند. کافه‌های «رادیو»، «آقای فنجان» در کوچه‌ی «سینما سپاهان»، کافه‌های «پاسیو»، «قصه» در کوچه‌ی کازرونی و «کافه دیروز و امروز» در فضای گشاده‌ی جلوی هتل‌عباسی گزینه‌های بسایر مناسبی هستند.

کافه رادیو اصفهان
کافه رادیو اصفهان

اگر هم اهل اینجور کافه‌های امروزی نیستید و دل‌تان هوای یک چایی داش‌مشتی کرده، همان ابتدای چهارباغ از سمتِ سی‌وسه‌پل در کوچه‌ی «فروهر» یکی از آن قهوه‌خانه‌های سنتی با چای قند‌پهلو انتظارتان را می‌کشد.

چارباغِ خوردنی

شاید سرتاسر این خیابان پر از خوراکی‌های مختلف باشد، اما من به چندتایی اشاره می‌کنم که سابقه و طرفدارانی دست و پا کرده‌اند برای خود.

  • اگر به بریان (یکی از غذاهای معروف اصفهان) هستید، از چهارباغ که به خیابان طالقانی بپیچید همان ابتدای خیابان یک بن‌بست هست که بریانی «شاد» آنجاست.
  • اگر اهل ساندویچی قدیمی هستید، یکی از معروف‌ترین‌هاش توی پاساژ شکری در میانه‌های چهارباغ هست.
  • اگر به دنبال رستورانی با فضای سنتی، آینه‌کاری و شمسه‌های رنگارنگ توی در و پنجره‌ها هستید که نورهای رنگی به سر و صورتتان بپاشد، رستوران شهرزاد در ابتدای خیابان عباس‌آباد پذیرای شماست.
رستوران شهرزاد اصفهان
رستوران شهرزاد اصفهان

یکی از جگرکی‌های معروف هم رو به پارک هشت‌بهشت و پشتِ پاساژ تخته‌جمشید قرار دارد. غذاهای فست‌فودی و پیتزافروشی هم تا دلتان بخواهد در سرتاسر مسیر هست.

چهارباغ خانه‌ی کتاب‌فروشی‌های محبوب این شهر هم بوده و هست. چه از زمانی که اولین کتابفروشی‌ها توی شهر سر و کله‌شان پیدا شده، چه حالا که فروشگاه‌های بزرگ کتاب دارد، گوی سبقت را بر رقبای قدیمی‌ش می‌رباید. شاید معروف‌ترین‌های آنها «کتابسرای اصفهان» باشد که همیشه با حضور آقای سپاهانی معنا داشته و دارد. مردی با عینک‌های بزرگ و پیپی گوشه‌ی دهان. آنجا می‌شود هم کتاب‌های را سر صبر نگاه کرد، خواند و هم می‌شود در حال گذر از ویترین‌ش کیفور شد. آینه‌های قدی انتهای آن همیشه انعکاس کتاب‌ها و خود آقای سپاهانی و آدم‌های چارباغ بوده‌اند که خود حکایتی‌ست.

کتابفروشی های خیابان چهارباغ
کتابسرای‌اصفهان، آقای سپاهانی، کتاب‌ها، آدم‌ها و آینه‌ها

آقای صمصام‌شریعت و کتابفروشی‌شان هم از کاراکترهای همیشگیِ چسبیده به چهارباغ بوده و هستند. کتابفروشی «کمند» در آن آغوش باز هتل‌عباسی که یادی از آن کردیم.

از کتاب‌فروشی‌های قدیمی «مشعل» هنوز چراغش روشن است، هر چند کم‌رمق که خود راوی خاطرات آدم‌‌ها و این خیابان است. حالا بیشتر لوازم‌التحریر می‌فروشد و چهره‌ی بچه‌های کنجکاو و علاقه‌مند در حال تماشای تلسکوپ‌های پشت ویترین آن بسیار تماشا دارد.

علاوه بر این پاساژ چهارباغ همیشه پاتوقی بوده برای اهالی کتاب. چه از کتاب‌های تازه تا کتاب‌های قدیمی و کم‌یاب. چند تایی البته قدیمی‌تر و معروف‌تر از بقیه آنجا هستند که از «کتاب زمان»، «جاویدان» و «شما» می‌شود نام برد.

چهارباغ اصفهان جشن بی‌کران

اینجا مامنی‌ست برای روزها و شب‌ها، خاطرات و دیدارها و گفتگوها، خواندن‌ها و چرخیدن‌ها و موسیقی‌ها، رازها و سکوت و تنهایی‌ها. چهارباغ یک خیابان هست و نیست، چیزی‌ست فرا تر از آن، محملی‌ست که دوست و آشنا و غریبه، بی‌خانه و نوجوان و جوان و پیر، عشاق شوریدگان و همه و همه را توی دل‌ش جا داده. گاه‌به‌گاهی صدای ساز و آوازی هم در گوشه و کنارش به گوش می‌خورد. نوازنده‌های خیابانی با چشمان بسته و سری سرشار از شور می‌زنند و می‌نوازند. چهارباغ بیشتر از یک خیابان؛ جشنی‌ست که پایانی بر آن نیست. چهارباغ جشنی‌ست بی‌کران.

به قلم محسن توانگر

کپی شده از وبسایت علی بابا

این محتوا را برای دوستات بفرست

سبد خرید